گسترش دانش و تجربه مهندسی

در این وبلاگ به موضوعاتی که یک مهندس مکانیک در طول زندگی شخصی و حرفه ای با آن روبه رو بوده، پرداخته شده است.

گسترش دانش و تجربه مهندسی

در این وبلاگ به موضوعاتی که یک مهندس مکانیک در طول زندگی شخصی و حرفه ای با آن روبه رو بوده، پرداخته شده است.

دنیای مهندسی، دنیای پر رمز و رازی است. در گذشته شاهد آن بودیم که هر رشته مهندسی قصد داشت با ایجاد مرزهایی، گرایش هایی را پدید آورد که تخصصی تر به حوزه های مزبور پرداخته شود. ولی با گسترش دانش، نه تنها مرزهای درون رشته ای کمرنگ شد، بلکه مرزهای برون رشته ای نیز اهمیت خود را از دست داد. هم اکنون یک مهندس نمی تواند بگوید از آن جا که در رشته من به این موضوع پرداخته نشده است، من این زمینه کاری دارای این موضوع را نخواهم پذیرفت. بنابراین شاهد هستیم یک استاد ریاضی در زمینه هوش مصنوعی فعالیت می کند. استاد مکانیک، پروژه هایی در زمینه ابررایانه انجام می دهد و ... .بنده با وجود آن که در زمینه مهندسی مکانیک مطالعه داشته ام، ولی به دلیل اشتراکات فراوان مخصوصا در سال های ابتدایی، برای سایر رشته ها هم مطالعه این وبلاگ خالی از فایده نخواهد بود. از طرف دیگر با مطالعه تاریخ مهندسی می بینیم که سایر رشته های مهندسی از پهلوی این مادر بیرون آمده اند.

سفرنامه (بخش دوم)

يكشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۳۰ ب.ظ

حدود ساعت نه صبح بود که در منطقه ای پیاده شدیم برای دستشویی و صبحانه. دستشویی نفری هزار تومان (باز خدا خیرش بده ریال قبول میکرد). پس از آن صبحانه رفتیم که گفت هر پرس 8 لیر. چهار نفر دو پرس سفارش دادیم. برای پرداخت گفتیم ریال داریم. 20 لیر را ضربدر 1250 تومان کرد. این درحالی بود که هر لیر حدود 1050 تومان بود. درنهایت با برخورد تند و خشن گارسون و صندوقدار همون عدد درخواستی پرداخت شد. تا آخر سفر متوجه شدیم کشورهایی مثل ترکیه و ارمنستان که می دانند ایرانیان در هرصورت به این کشورها سفر می کنند و بازارشان رونق دارد در بحث خوش برخوردی و احترام فوق العاده ضعیف هستند و برایشان این مسائل اهمیتی ندارد. نقطه مقابل گرجستان قرار دارد که با روی باز با گردشگران برخورد دارند از پایین ترین سطح تا بالاترین سطح، مهربانی و کارراه اندازی و رعایت حقوق گردشگران جز فرهنگ آنها محسوب می شود.

پس از صرف صبحانه دیدم که اتوبوس رفته و پس از حدود 15 دقیقه انتظار برگشت و تازه برای صرف صبحانه دو راننده راهی رستوران شدند. آوردن جنس و فروختن کاری است که همه راننده ها انجام می دهند. پس از 10 دقیقه دوباره راهی شدیم و با سرعت غیرمطمئنه و بی احتیاط در پیچ و خمها ادامه دادیم. انتظار داشتیم حداکثر تا ساعت یک بعدازظهر به باتومی برسیم. این درحالی است که حدود ساعت 2:30 به وقت تهران و 2:00 به وقت تفلیس به مرز باتومی رسیدیم. راننده ها می گفتند ما مدت زمان زیادی در مرز معطل خواهیم بود مثلا دوساعت و بهتره که شما خودتون یه تاکسی بگیرید به باتومی. پس از رفتن به دستشویی یک مسجد ترک در همان نزدیکی و گذراندن مرز و مهر خوردن در گذرنامه وارد گرجستان شدیم. با راهنمایی همشهری اصفهانی تصمیم برآن شد که یک تاکسی گرفته شود و روی 15 لاری توافق شد تا ما را از مرز به هتل رویال که در نزدیکی فرودگاه باتومی نیز قرار داشت برساند. چون لاری نداشتیم در مسیر یک صرافی توقف داشت و 100 دلار تبدیل کردیم. در نهایت وارد هتل رویال شدیم که در بدو ورود هزینه اقامت دوشب برابر 250 لاری پرداخت شد. اتاق برای چهارنفر نسبتا کوچک بود و حمام و دستشویی نیز. در هرصورت پس از دوش گرفتن و خستگی درکردن، حدود ساعت شش بعدازظهر راهی مرکز شهر شدیم. قبل از رفتن پذیرش هتل در خصوص رفتن ما سوال کرد و به ما تاکسی پیشنهاد داد. هزینه را هم 5 لاری گفت. البته ما می خواستیم یک مرکز خرید برویم برای اینکه بچه ها روپوش بارانی نداشتند. پس از اینکه دیدیم راننده نمی داند و همچنین داره دور خودش میگرده گفتیم ما را نزدیک دلفیناریوم پیاده کن که درخواست 10 لاری کرد و چون 5 لاری توافق شده بود نهایتا با 6 لاری او را راهی کردیم. به نظر می رسید می خواست با طی مسافت زیاد و نشان دادن تاکسیمتر پول بیشتری بگیرد ولی نمیدانست که داریم مسیر را از روی GPS چک میکنیم.

از شانس بد و اقبال نامراد ما، دلفیناریوم بسته بود که فردا هم نشد برویم. پس از قدم زدن از کنار پارک 6 می رد شدیم. چیزی که در گرجستان و تا حدودی ارمنستان به وفور یافت می شود، وجود مجسمه های زیاد و باشکوه است. اولین مجسمه، مجسمه زنی با هواپیمایی در دست که بچه ها در کنار او گویا می خواهد هواپیما را بگیرد و بازی کند. در ادامه در خیابان معروف روستاولی قدم زدیم و مسیرهای فرعی رفتیم تا به مجسمه بزرگ دیگری در وسط یک میدان بزرگ رسیدیم. مجموعه زیبایی بود و پس از چندین عکس ادامه مسیر. مجسمه دیگری برخوردیم که مردی در بالا و چند حوری دریایی در پایین با فواره. پس از آن به یک مرکز اطلاعات گردشگری رفتیم و اطلاعاتی در خصوص جاهای دیدنی کسب کردیم. همانجا چهار سیم کارت Geocell به رایگان دریافت شد که یکی از آنها را شارژ کردیم و روی گوشی من گذاشته شد تا مکانهای مورد بازدید را پیدا و برویم. تصمیم برآن شد که اول به تله کابین باتومی برویم و اتفاقا زمان مناسبی هم بود. چون هم چشم‌انداز روز و هم چشم‌انداز شب را مشاهده کردیم.

باتومی را شهری تمیز و ساحلی و در حال توسعه یافتم. آب و هوای آن با شهرهای ساحلی متفاوت بود. در کمال تعجب روی تله کابین میدیدی که پس از طی مسافت اندکی خانه ها و شهر تمام می شود و پس از خانه های معمولی که میراث دوره شوروی سابق بود جنگل و سرسبزی روی دامنه کوهها مشاهده می کردی. زمانی که در هتل بودیم باران شدیدی بارید که گمان کردیم امکان بیرون رفتن عصر ما منتفی خواهد شد. خوشبختانه پس از بیرون آمدن از هتل باران تمام شد و در حد یک باران قطره‌ای هر از گاهی می‌بارید. ایستگاه بالای تپه تله‌کابین چشم‌انداز فوق‌العاده‌ای از شهر داشتیم. پس از گرفتن تعدادی عکس، منوی غذای رستوران توسط مهدی چک شد و شام را در آنجا صرف کردیم. اینجا من خاچاپوری (البته بدون تخم مرغ) را تست کردم. در مسیر بازگشت به دو ایرانی برخورد داشتیم. سپس میدان پیازا Piazza و برج الفبا را دیدیم. البته از Alphabetical tower بالا نرفتیم. حدود ساعت دوازده و ربع شب یک تاکسی گرفتیم و به هتل برگشتیم.

از دیگر نکته‌های جالب این سفر معرفی نرم‌افزار (یا بهتره بگیم اپ) splitwise بود که هزینه ها توسط مادرخرج که من نگون‌بخت باشم در آن وارد می‌شد و بقیه به صورت آنلاین از هزینه‌ها آگاهی می‌یافتند. اوائل زمان زیادی صرف کارکردن با آن می‌شد ولی آروم آروم رو غلتک افتادیم.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی