در خاطرم هست دوران پشت کنکور فکر می کردم برم اونطرف دیوار (قبولی) دیگه برنامه دیگری پیش رو خواهم داشت. درعین حال خود این کنکور را هم برامون غولی کرده بودند که فقط شکست اون مساله بود. کسی زیاد در مورد آینده و کارهایی که لازم هست اونطرف انجام بشه صحبتی نمی کرد. بعد هم که قبول شدیم فکر کردیم کار خیلی بزرگی کردیم و حالا باید افراد حقیقی و حقوقی(!!!) بیاند و حسابی ازمون تقدیر کنند. در این پست هم درمورد دوران ورود به دانشگاه توضیحاتی دادم. همین قضیه یک تفاوت عمده بچه های دانشگاه آزاد و دولتی را مشخص می کند. دولتی ها مشابه اون چیزی است که گفتم. این درحالی است که بچه های دانشگاه آزاد سعی دارند که جبران مافات کنند. یعنی پیش خودشون می گند که خوب ما نتونستیم خیلی خوب در کنکور ظاهر بشیم و خودمون را نشون بدیم، عوضش حالا جبران می کنیم.
قطعا این قضیه فراگیر نیست ولی گروه بزرگی از بچه ها را در برمی گیرد. این میشه که بچه های دانشگاه آزاد دور هم جمع میشن و یه کسب و کاری را راه میندازن. یا در زمینه درس و بحث قوی کار می کنند که بتونند مقطع بعدی جبران کنند. بعد نهایتا می بینی که با وجود اساتید و امکانات و جو به نسبت بهتر، فارغ التحصیل دولتی در کار پیدا کردن دچار مشکل هست. یا نمی تونه خیلی خوب در کار گروهی ظاهر بشه. این یعنی هدف دانشگاه که تربیت نیروی متخصص بوده برآورده نشده است.
این مطالب مقدمه ای گفته شد که بگم ای دانشجوی عزیز، از همین الان بدون که یکی از مهم ترین اهدافت باید شناسایی بازار کار و نهایتا راه اندازی یک کسب و کار مناسب باشد. این به تو دید می ده که با کدوم استاد کار کنی، چه درس هایی بگیری (کارگاهی، آزمایشگاهی و تئوری) و پروژه ات در چه زمینه ای باشه. نمونه موفقش میشه شرکت پارسا پلیمر شریف.
متاسفانه خیلی از ماها نشستیم که یکی یه شرکتی بزنه و بعد هم ما استخدام بشیم. بعد هم هزار غرولند که حقوقش کمه، کارهای روتینه، از تخصص من استفاده نمیشه، همه درآمد برای رییس شرکته و چیزی به مانمیده و ... . البته قبول دارم نباید همون اول بی گدار به آب زد. اینجوری یه کم ریسکش بالا است. بهتره چند سالی هم تجربه ای اندوخته شود و هم پولی. یادمه یه روز مدیر عامل یه شرکت قطعه ساز اومده بود دانشکده. جالب بود می گفت، من هدف گذاری کردم که در فلان شرکت دو سال کار کنم و بعد بیام بیرون و خودم مجموعه مورد نظرمو راه اندازی کنم. پس از دوسال که گفتم میخوام بیام بیرون با تهدید و تطمیع (افزایش حقوق) میخواستند نگهم دارند ولی من تصمیمو گرفته بودم.
مطمئنا در این راه باید توانمندی ها و مهارت هایی در کنار دانش مهندسی آموخت. از جمله بحث های مدیریت اجرایی، مذاکره، مدیریت منابع انسانی و ... . هنوز که هنوزه واقعا نمونه هایی مثل بیل گیتس و استیو جابز برام جالب هستند. بهتون پیشنهاد می کنم فیلم Pirates of Silicone Valley را حتما ببینید.